بگو مگو
با من سخن راز مگو
آن قصه بی ناز مگو
از عشق ومی و ساز بگو
ازآن شاعر بی شعر مگو
کی پاسخ این سوال پیدا شد
از پاسخ بی سوال مگو
از روز خوش دوست بگو
از آن همه بگو مگو هیچ مگو
یا بگو یا مگو
دراین دایره بگو مگو
لعنت
لعنت به هر کسیکه به ناحق خلیفه شد
لعنت به آنکه بر تن اسلام خرقه کرد
این قوم متحد شده را فرقه فرقه کرد
تفکیر دشمنان علی (ع) رکن کیش ماست
هر کس محب فاطمه(س) شد قوم و خویش ماست
ما همکلام منکر حیدر نمیشویم
با قنفذ و مقیره برادر نمی شویم
باما مگو شیعه و سنی برادرند
ما با حرام زاده برادر نمیشویم
این متن کپی است
زمستان
زیبا میگفت
قصه هجرت را
پرنده مهاجر
واز افق برمیخواست
قوی برکه
اشک میریخت
و باز غریب
غروب آفتاب را میدید
چه رویایی
در سر نیلوفر آبی
میگفت با خود
من تنها
برکه می آرایم
پهن میکنم برگ
باز میکنم غنچه
میشوم چتر
بر سر ماهی قرمز
خانه ای میسازم
از جنس رویا
برای غوک تنها
خسته و پیر
زمستان میرسد
برکه مییرد
میشود مرداب
باز میماند
غوک تنها
ماهی آرام
نیلوفر در حسرت