سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سپید روح

صفحه خانگی پارسی یار درباره

آتش

    نظر

ناگهان آتش از سر گرفت

آن مرغ خسته دل بال و پر گرفت

اشک از دیده چکیدو گریه از سر گرفت

خنده های زیبای او آخر گرفت

آن همه مهنت و غم آخر گرفت

جاده های پر پیچ و خم آخر گرفت

روز تمام شد و عمر او

آن همه اشتیاق آخر گرفت

شب شد و کوچه ها خلوت تر از سایه شدند

دیو سیه پوش شهر را در بر گرفت

پنجره بسته ماند و او پشت آن

میدانی ؟ شوق پرواز هم آخر گرفت

سپید روح

تقدیم به ساحت مقدس امام عصر

به مناسبت ایام سوگواری بی بی دو عالم

1390/2/1


وقتی سکوت کرد

    نظر

وقتی سکوت کرد

چشمانش شروع به فریاد کرد

تمام روحش را غربت فرا گرفت

درد مانند مرحمی قلبش را در بر گرفته بود

گریه میکرد و میخندید

مثل بازیچه درمیان جمعی

که فقط خورشید میتوانست ببیندشان

حال فقط یکروز مانده

به تمام پنجره ها

پرواز تمام معنی بودنش بود

سکوت تمام قلبش را پاره پاره میکرد

آری ، روحش از بند اسارت آزاد شده بود

رعد هم در آسمان غرش میکرد

و باد را به مبار زه میطلبید

این آسمان هم در هم شکست

و غروب باز هم فرا رسید

آینه ها شکست

شعری از سر نو آغاز کرد

یک دست پر محبت

یک چشم پر انتظار

جاده ای بدون مسافر

و کوله ای از تنهایی

انها همه سهم او از عشق بود

قدم هایش استوار تر

و قسم خورد که دیگر دل نبندد

بی مهبا لگد به زمین میکوبید

و خاک را به هوا بلند میکرد

مانند آهنی بود که با سم نارو آب دیده تر شده بود

وجودش یک پارچه نفرت

خالی از عشق

سرعت بیشتر

نمی دانست به کجا

در جاده که بدون تابلو غریب مانده بود

رد خون از قلبش بجا می ماند

و فقط یک حرف بر لبش بود

سکوت !

سپید روح


اولین یادداشت

    نظر

به نام خدا

خداوند روح های پاک و سپید که در وجود بنده هایش دمید با هر رنگ و نژاد ، هر قوم و ملیت ، هر فرهنگ و زبان

سلام

سلام به مردان و زنان بزرگ این سرزمین

مردان سپید که روحشان به بزرگی گیتی وتفکرتشان آزادتر از پرندگان

زنان سپید سرشت و پاک تینت که با روح بزرگشان مردان و زنان بزرگ را پرورش دادند

مرا کوچک پنداشتند

زیرا همیشه جسم کوچکم را دیدند

حال که ندیدند روح سپیدی را که عظمت خالق خود را فریاد میزد

دوستان هنر متاعیست که شناسنامه روحتان است . لازم نیست که تابلو یا غزلیات خلق کنید تا به دنیا بفهمانید که هنرمندید . با کلامی زیبا هر روز دوستانتان را به ضیافت پاکی دعوت کنید . با کشیدن چند خط ساده به آنها بگوید

چقدر عاشقشان هستید .

اهل تهرانم ، 24 ساله . همچون شما خیلی از اوقات زندگی من نیز پر فراز و نشیب بوده در همه ابعاد ، هیچ دکتری مرحمی برای دردهای من نداشت تا اینکه روزی با خدا در دل کردم روبه او نشستم چشم به آسمان دوختم حسی غریب در من شروع به فریاد کرد گویی خدا هم داشت به بنده اش مینگریست . تا آن زمان انقدر سبک نشده بودم با اینکه تمام دردهای مرا میدانست باز هم پر حوصله به حرفهایم گوش کرد .

هر چه دوست دارید بگوید و هرچه دوست دارید فکر کنید فقط زیبا باشد حتی غمها هم جنبه زیبایی دارند .

اگر نوشته های من سیاه باشد یا سپید شک نکنید در دلهایی هست که با بهترین دوست انسان یعنی خداوند بزرگ کردم

بخوانید ونظراتان را برای من ارسال کنید ، در دلهایتان را بنویسد تا همه باهم خدا را احساس کنیم

هدف از راه اندازی این وبلاگ این است که دلهایمان را از سیاهی دنیا با زلال معرفت پاک کنیم

پس بیآید با هم بگوییم بخندیم ، بگرییم و با هم فکر کنیم به هم کمک کنیم تا تکه گم شده روحمان را پیدا کنیم که همان کمال است

دست یاری هم را بگریم .

سپید روح

بهار 1390